در یکی از شعبهها جوانی ۲۸ ساله به نام افشین روی صندلی نشسته و به آنچه که در یک ماه زندگیاش را ویران کرده است، فکر میکند. با یک صندلی فاصله همسر ۲۵ سالهاش فریبا نشسته بود. گویی او هم انتظار میکشد، اما چهرهاش بیشتر از آنکه ناراحت باشد حق به جانب بود.
حدود یک ربع بعد منشی دادگاه در را باز کرد و گفت: آقای افشین… و خانم فریبا… بفرمایید داخل شعبه.
زوج جوان وارد شعبه شدند و بازهم با همان فاصله در ردیف اول نشستند.
قاضی پرونده زوج جوان را باز کرد و گفت: شما که یک ماه بیشتر زندگی نکردید. چرا درخواست طلاق دادهاید؟ مگر قبل از اینکه ازدواج کنید شناختی نسبت به هم نداشتید؟
تا فریبا خواست لب باز کند افشین گفت: آقای قاضی فکر میکردم او را شناختم و برای خودم قصری از آرزوها ساخته بودم. اما او همه چیز را خراب کرد.
قاضی گفت: به جای مقدمهچینی اصل ماجرا را تعریف کن.
افشین گفت: ۲ سال قبل در شرکتی مشغول به کار شدم که فریبا هم به عنوان کارمند در همان شرکت استخدام شد. از همان روز اول از او خوشم آمد و با نیت ازدواج به او نزدیک شدم. به نظرم دختر موجهی بود. فریبا از همان روز اول برایم شرط گذاشت که من اهل ارتباط نامتعارف نیستم. از آن جایی که من هم قصدم ازدواج بود شرطش را پذیرفتم و ماجرا را با خانوادهام در میان گذاشتم.
اما انگار خانوادهام بیشتر از من آدم شناس بودند، چون با دیدن او و خانوادهاش بلافاصله با ازدواج من با او مخالفت کردند وای کاش به حرفشان گوش کرده بودم. اما من که عاشق و شیدای فریبا شده بودم با همه جنگیدم و در نهایت یک روز جلوی همه ایستادم و گفتم یا فریبا یا دیگر ازدواج نمیکنم و در آخر بدون اینکه پدر و مادرم راضی به این ازدواج باشند، خودم به خواستگاری فریبا رفتم و ازدواج کردیم. بعد از ازدواج مطمئن شدم بدون فریبا آرامش نخواهم داشت، رفتارهای او باعث شد حتی به فکر دلجویی از خانوادهام هم نباشم. اما همه اینها فقط چند روز بیشتر طول نکشید و ناگهان چند روز قبل احضاریهای به دستم رسید. ابتدا فکر کردم اشتباه آمده، اما وقتی آن را باز کردم متوجه شدم فریبا مهریه ۳۰۰ سکهایاش را به اجرا گذاشته است.
در این لحظه فریبا حرفهای افشین را قطع کرد و گفت: اولاً مهریه حق قانونی زن است و دوماً اگر میخواهی همه چیز را با جزئیات بیان کنی، بگو که در آن مدت چه کارهایی انجام دادی که من را مجبور کردی مهریهام را به اجرا بگذارم.
قاضی به فریبا گفت: همسر شما چه کرده بود؟
فریبا جواب داد: آقای قاضی چند روز بعد از ازدواجمان متوجه شدم که او پیش از من با یکی از همکاران مشترکمان در شرکت در ارتباط بوده است. او آدم متعهدی نیست و به ناچار تصمیم گرفتم مهریهام را به اجرا بگذارم.
افشین که از حرفهای فریبا عصبانی شده بود بلند شد و گفت: من با کسی در ارتباط نبودم و هیچوقت هم رفتار غیراخلاقی انجام ندادم. شما میتوانید از همه کارمندان شرکتمان بپرسید که من تا چه اندازه به اصول اخلاقی پایبندم. فریبا برای اینکه کارش را توجیه کند به من انگ میزند. این زن با نیرنگ با من ازدواج کرد تا فقط مهریه بگیرد.
قاضی از فریبا پرسید: درست است که مهریه حق قانونی و شرعی شما است، اما به واقع چرا پیش از آنکه آن را به اجرا بگذارید با همسرتان صحبت نکردید. شاید دچار سوءتفاهمی شده بودید و میتوانستید آن را حل کنید. شاید هم مسالمتآمیز مشکل رفع میشد. فریبا گفت: اصلاً نمیخواهم درباره این آدم حرف بزنم. من مهریهام را به اجرا گذاشتهام و تا آخرین ریالش را هم میگیرم و به هیچ عنوان هم دلم نمیخواهد با افشین زندگی کنم. اصلاً او مرد ایدهآل من نیست و در انتخابم اشتباه کردم.
فریب در ازدواج
مینا نیسی وکیل پایه یک دادگستری
این پرونده را از دو وجه میتوان مورد بررسی قرار داد؛ نخست ازدواجهایی که به خاطر عدم تفاهم و مشکلات عدیده زندگی مشترک منجر به جدایی میشوند و دوم ازدواجهایی که با اهداف سوء و نیتهای کلاهبردارانه به طلاق کشیده میشوند.
در خصوص این پرونده میبینیم که زن جوان بدون دلیل منطقی و موجهی و بدون گذشت و مشاوره برای ادامه زندگی بیشتر به دنبال مقاصد اقتصادی بوده است. البته این زن را نمیتوان به تنهایی مقصر دانست و بیتردید خانواده او هم در این مسیر وی را همراهی کردهاند.
درست زمانی که خانواده مرد مخالفت خود را اعلام کردهاند خانواده زن میتوانستند پا پس بکشند و مانع ازدواج شوند، اما چون برای تصاحب ۳۰۰ سکه برنامهریزی کرده بودند با خواستههای احساساتی مرد همراهی کردند و عشق را بهانهای قرار دادند تا بتوانند به خواسته شان دست پیدا کنند.
از سوی دیگر باید در نظر داشت که در اغلب پروندههایی که به نوعی فریب در ازدواج رخ میدهد مشکلات اقتصادی، تورم و حتی وسوسه قیمت سکه بیتأثیر نیست و اگر این مشکلات نبود بسیاری از این پروندهها تشکیل نمیشد. البته در چند سال اخیر قدری آگاهیها بیشتر شده و قانونگذار هم تدابیری اندیشیده تا مردها به خاطر مهریه زندان نروند و بتوانند با اعسار و تقسیط مهریه شان را پرداخت کنند.
من در بسیاری از پروندهها با این موضوع روبهرو شدهام که دختران با دلایل مختلفی همچون محدودیتهای خانوادگی، مشکلات اقتصادی و به استقلال رسیدن ترجیح میدهند با ازدواجهای این چنینی هم از بند محدودیتهای خانوادگی رهایی پیدا کنند هم به زعم خودشان مشکلات اقتصادی شان مرتفع شوند و هم با دریافت مهریه به استقلال برسند از این رو جا دارد که خانوادهها پیش از وصلت علاوه بر تحقیقات لازم، اطمینان حاصل کنند که آیا پسر یا دخترشان از روی عقل و منطق تصمیم به ازدواج گرفته یا بر اساس احساسات یا کمبود محبت و امثالهم ازدواج میکنند.
اگر خانوادهها از همان ابتدا با حمایت و تدبیر پا پیش بگذارند قطعاً جوانهایی که اغلب بیتجربه هستند در دام افراد سودجو نمیافتند.
در نظر داشته باشید در چنین پروندههایی که با بحث فریب در ازدواج و دریافت مهریه به این صورت مواجه هستیم مردها پس از پرداخت مهریه، ایدئولوژی و نگاه شان نسبت به زنها تغییر میکند به صورتی که اغلب آنها همانند یک فرد زخم خورده تمایل دارند تا انتقام فریبی که خوردهاند و مالی که از دست دادهاند را به طرق مختلف بگیرند که این موضوع خود یک آسیب اجتماعی بزرگ است.
روزنامه ایران
Source link