یلا بدیهیان همسر شهید محمد ابراهیم همت تعریف میکند: «مدتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با بچههای واحد جذب نیروی دانشگاه اصفهان وارد پاوه شدم. آن زمان مسئله جنگ با گروهکها در کردستان و پشتیبانی از رزمندگان در این مناطق مطرح بود.
بعد از اینکه نیروها تقسیم شدند، من گفتم: «هر جایی که ماند و کسی نرفت، من میروم.» و با غسل شهادت راه افتادم سمت پاوه.
تصاویر متفاوت از رهبر انقلاب به همراه نوه شان در امامزاده علی ابن محمدباقر(ع)
حاج همت آن زمان مسئول روابط عمومی سپاه بود و برای اولینبار دیدمش. برای ما جلسه توجیهی تشکیل داد و در همان جلسه با او درگیری لفظی پیدا کردم؛ چرا که او تأکید داشت مبادا با اهل تسنن مشکلی به وجود بیاید، چون در توحید و نبوت نقاط مشترک قوی داریم.
مدتی بعد حاجی به خواستگاری من آمد، اما جواب منفی دادم. بار دیگر که رودر رو با من درباره ازدواج صحبت کرد، با او خیلی تند برخورد کردم. حاجی گفت: «فکر کردهای من خیلی خشک مقدسم؟ من بعد از ازدواج مانع رشد و فعالیتهای شما نخواهم بود. من دوست دارم همسرم چریک باشد. مطمئن باشید فعالیتهایتان بیشتر میشود که کمتر نخواهد شد. من خودم کمکتان میکنم. در کنار هم خیلی بهتر میتوانیم به انقلاب ادای دین کنیم.»
خیلی محترمانه به حاجی گفتم: «برادر! من اصلاً نمیخواهم ازدواج کنم.»
اما سرانجام بعد از اینکه از سفر مکه برگشت، توانست جواب مثبت من را بگیرد.»
منبع: کتاب «نیمه پنهان یک اسطوره» به قلم احمد گودرزیانی
۲۷۲۱۵