ایسنا/اصفهان امام علی (ع) در سحرگاه نوزدهم رمضان در اثر ضربت شمشیر یکی از خوارج، مجروح و پس از دو روز به شهادت رسیدند.
۲۵ سال از رحلت رسول اکرم(ص) میگذرد و در طول این سالها جامعه مسلمانان دچار انحرافات زیادی شده است. سال ۳۵ هجری است که عثمان بن عفان، خلیفه سوم توسط شورشیانی که از حکومت او ناراضی هستند به قتل میرسد. در این ماجرا خانه عثمان چند روز در محاصره شورشیان بود به طوری که نمیگذاشتند هیچ آب و غذایی به اهالی خانه عثمان برسد. در این زمان حضرت علی(ع) با مشقت فراوان آب و غذا به خانه عثمان میرساندند و حتی در روز قتل عثمان، ایشان تلاش بسیاری کردند که شورشیان را از هجوم به خانه عثمان منصرف کنند، ولی در نهایت موفق نشدند و عثمان به قتل رسید.
بعد از قتل عثمان که ۱۲ سال حکومت کرده بود، مسئله تعیین خلیفه مسلمین بار دیگر میان مردم مدینه و البته سایر سرزمینهای اسلامی پر رنگ میشود. همه مردم به این نتیجه میرسند که کسی شایستهتر از علی بن ابیطالب(ع) برای خلافت مسلمین نیست، به همین دلیل جمعیت زیادی بر در خانه حضرت علی(ع) جمع میشوند و خواسته خود را فریاد زنان اعلام میکنند. حضرت علی(ع) در ابتدا با خواسته مردم مخالفت میکنند، چراکه به خوبی میدانستند جامعه اسلامی آنقدر گرفتار اشرافیگری و از همگسیختگی در ۲۵ سال گذشته شده است که بهراحتی نمیتوان آن را اصلاح کرد.
ایشان به همین دلیل از پذیرفتن خلافت امتناع میکردند منتها جمعیت مشتاق مسلمانان بر خواسته خود بیشتر از قبل پافشاری میکردند و در اینجا بود که حضرت علی(ع) خلافت را پذیرفتند و بعدها علت این پذیرش را اینگونه بیان کردند: «اگر حجت به سبب حضور حاضران بر من تمام نمیشد، افسار شتر خلافت را بر پشت آن میانداختم». همچنین درجایی دیگر فرمودند: «سیل جمعیت مشتاق طوری بود که حسن و حسین بارها زیر و دستوپا ماندند».
امام(ع) به دلیل حضور مردم و عهدی که خداوند به عهدهاش گذاشته بود خلافت را پذیرفت و فرمود: «تمام تعرضهایی که بیت المال شده برمیگردانم حتی اگر صداق همسرانشان باشد».
در ماههای اول به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) و پس از اعزام کارگزاران و استانداران و بی پست ماندن طلحه و زبیر، این دو توطئهای که به بهانه طرفداری از عثمان و با کمک عایشه همسر پیامبر که به دلیل اعتراض به عثمان از مدینه به مکه رفته بود، آغاز کردند.
همزمان حضرت با یک مشکل اساسی در شام روبرو بود و آن حضور معاویه در آنجا و نپذیرفتن حکومت ایشان از سوی او بود. منتها در همان چند ماه اولِ حکومت این معاویه نبود که مشکل سازی کرد، بلکه بسیاری از خودیها که در مراسم بیعت مردم با امام(ع) حاضر بودند به دلیل عدالت مثالزدنی ایشان، در همان سال اول بر خلیفه خود خروج کردند و فتنه جمل را برپا داشتند. طلحه و زبیر بر گرد ” عایشه” همسر پیامبر گرد آمدند و او را به شورش و تحریک مردم علیه امام علی(ع) تهییج کردند. طلحه و زبیر که جز نفرات اولی بودند که با امام بیعت کرده بودند، بیعت را شکسته و به بهانه خونخواهی عثمان به عایشه پیوستند و با آمدن به بصره فتنهای را آغاز کردند که امام مجبور شد از مدینه به کوفه مهاجرت کند.
فتنه گران در سال ۳۶ هجری جنگ جمل را به راه انداختند و شورشیان به رهبری طلحه و زبیر و البته هدایت عایشه بر حکومت نوپای علی (ع) شوریدند. جالب است که بهانه آنان برای آغاز جنگ خونخواهی عثمان بود. عایشه بر شتر ماده سرخ مویی سوار بود که به این شتر جمل میگفتند و به نوعی رکن اصلی سپاه شورشیان را تشکیل میداد. امام علی(ع) در ابتدا شورشیان را از جنگ بر حذر داشتند و به آنها گفتند که از جنگ بپرهیزند، چراکه خداوند شروع کنندگان جنگ را دوست ندارد. نصیحت امام تا حدودی بر زبیر بن عوام اثر کرد و شبانه از اصحاب جمل جدا شد و به جای اینکه به سپاه امام علی(ع) که کاملا او را میشناخت بپیوندد، شبانه اردوگاه جمل را ترک کرد و به سوی مدینه به راه افتاد. زبیر در بین راه به چادر یک فرد عرب پناه برد که آن عرب او را شبانه از پای درآورد و کشت، ولی نصایح بر دیگر اصحاب جمل اثری نکرد و اعلام جنگ کردند و رسما جنگ را با امام شروع کردند. نکتهای که ذکر آن در اینجا لازم است اینکه در هیچ یک از جنگهای زمان پیامبر(ص) و جنگهای زمان امام علی(ع) به هیچ عنوان پیامبر و ائمه ما آغاز کننده جنگ نبودهاند.
با اولین تیری که از سوی اصحاب جمل به طرف سپاه امام علی(ع) پرتاب شد، جنگ در گرفت که در همان مراحل ابتدایی بسیاری از شورشیان توسط سپاه امام(ع) تار و مار شدند، اما یک عده محدودی به شدت دور همان شتر سرخ مو پایداری میکردند. امام دستور دادند که برای در هم شکستن مقاومت آنها ابتدا آن شتر را که عایشه بر آن سوار بود از پای در آورند که امام حسن(ع) این کار را انجام داد و در نتیجه جنگ به سود سپاهیان حضرت علی(ع) به پایان رسید. طلحه و تعداد زیادی در این جنگ کشته شدند.
عایشه که به اسارت در آمده بود با احترام تمام به دستور امام علی(ع) به شهر خود بازگردانده شد. شورشیان جنگ جمل در تاریخ به «ناکثین» یعنی کسانی که پیمان میشکنند، مشهور شدند.
بعد از جنگ جمل فتنه معاویه بروز کرد. امام علی(ع) برای آنکه درس خوبی به معاویه دهند، تصمیم به جمعآوری سپاه گرفتند. در اول صفر ۳۷ هجری قمری نبردی همه جانبه میان علی بن ابیطالب(ع) و معاویه که در شام ادعای خلافت کرده بود، در محلی به نام «صفین» که در ناحیه غربی عراق میان بالس و رقه است، رخ داد. در آغاز خلافت، علی(ع) معاویه را از کارگزاری شام، معزول و«سهل بن حنیف» را جانشین وی کردند. معاویه نپذیرفت و شام را زیر فرمان خود گرفت. پس از پایان جنگ جمل، امام علی(ع) حریر بن عبدالله را به شام فرستادند تا از معاویه بیعت بگیرد. معاویه نیز به خونخواهی عثمان لشکری برای جنگ با امام علی(ع) آماده کرد. امام هم از کوفه عازم جنگ شد و در صفین جنگ سختی میان سپاه شام و عراق در گرفت. این نبرد بیش از ۱۰۰ روز طول کشید. پس از چند روز نبرد، سپاه علی در شرف پیروزی بود که با پیشنهاد عمروعاص، سپاه معاویه قرآنها را بر سر نیزه کردند. با دیدن این صحنه گروهی از سپاه عراق جنگ را ترک کردند. کسانی که جنگ صفین را برپا کردند همان اهالی شام هستند که در تاریخ به قاسطین (ظالمان) مشهور شدند.
جنگ ناخواسته به حکمیت رسید و همراهان کوفی امام علی(ع) که امام را مجبور کردند، مالک اشتر را که در چند قدمی خیمه معاویه رسیده بود برگرداندند و حکمیت را به ایشان تحمیل کردند.
امام(ع) قصد داشت ابن عباس را بهعنوان نماینده خود معرفی کند. با فشار اهالی کوفه ابوموسی اشعری بهعنوان نماینده کوفه در حکمیت انتخاب شد و از جانب معاویه عمروعاص به نمایندگی سپاه شان انتخاب و مقرر شد تا تاریخ خاصی دو نماینده در محل دومه الجندل حاضر شده و نظر حکمیت اعلام شود. وظیفه حکمیت این بود که اعلام کند آیا عثمان به حق کشته شده یا به ناحق؟ و اگر به ناحق کشته شده است خونخواه عثمان چه کسی است؟
روز موعود فرا رسید، عمرو عاص بدون توجه به وظیفه حکمیت، ابوموسی را که درست در نقطه مقابل عمروعاص از نظر هوش و ذکاوت بود را تحریک کرد. در این ایام علی بن ابیطالب در کوفه و معاویه بن ابی سفیان در شام است. خوب است شما در بالای منبر به عنوان حکم علی را از خلافت عزل کنید و من هممعاویه را عزل میکنم و انتخاب خلیفه را به مردم واگذار کنیم. زمان اعلام نظر فرا رسید، عمروعاص بهعنوان بزرگتر ابوموسی را به منبر دعوت کرد. ابوموسی براساس آنچه که با عمرو عاص هماهنگ کرده بود در بالای منبر اعلام کرد همانطور که انگشتر خودم را از دست بیرون میآورم علی را از خلافت عزل میکنم.
این را گفت و پایین آمد. عمروعاص بالا رفت و اعلام کرد همانطور که ابوموسی با درآوردن انگشتری علی را از خلافت عزل کرد من با در دست کردن انگشتر، معاویه را به عنوان خلیفه منصوب میکنم.
با اعلام این رای در ردههای پایین لشکر امام علی(ع) اختلاف سختی افتاد و عدهای امام را متهم کردند که چرا حکمیت را قبول کردهاید که اینمعترضان به جمعیتی تحت عنوان خوارج مشهور شدند.
علی(ع) هم نتیجه حکمیت را نپذیرفتند، چراکه اعتقاد داشتند بر اساس حکم قرآن و سنت پیامبر عمل نشده است. در این میان همان کسانی که امام را وادار به ترک جنگ با معاویه کرده بودند و حکمیت را نیز بر او تحمیل کردند، این بار حضرت علی(ع) را در ماجرای حکمیت مقصر شناختند و او را کافر لقب دادند. این افراد همان کسانی بودند که در تاریخ به خوارج مشهور شدند. این دسته که نزدیک به ۱۰ هزار نفر بودند بر حکومت امام علی(ع) خروج کردند و در بیرون کوفه برای خود اردوگاهی برپا کردند. برخورد امام با آنها در ابتدا بسیار نرم بود. حضرت علی(ع) دستور دادند تا زمانی که این عده دست به شمشیر نبرند و عقاید خود را بیان میکنند در کمال آزادی میتوانند در جامعه اسلامی زندگی کنند.
خوارج در اردوگاهشان برای خود رهبری به نام «ابن وهب» برگزیدند و عهد کردند که تا زنده هستند با علی و معاویه بجنگند. کم کم این گروه عرصه را بر بیگناهان تنگ کردند و برای مثال جلوی مسافران در راه را میگرفتند و از آنها میپرسیدند که آیا دوستدار علی هستند؟ اگر کسی جواب مثبت میداد بی درنگ کشته میشد. نمونه این امر، ماجرای «ابن خَباب» و همسر باردارش بود که به همین دلیل وحشیانه توسط خوارج کشته شدند. خوارج همسر باردار ابن خباب را شکم دریدند و جنینش را بر سر نیزه کردند.
خبر این جنایت که به علی(ع) رسید پیکی را به سوی خوارج فرستاد تا علت کار آنها را جویا شود که پیک علی را نیز کشتند. بعد از این ماجرا برای امام مسجل شد که خوارج نمیخواهند راه درست را برگزینند.
امام که قصد داشتند برای جنگ با معاویه به سوی شام حرکت کنند در این برهه از زمان تصمیم گرفتند در ابتدا غائله خوارج را به پایان برسانند. به همین دلیل به سوی اردوگاه آنان حرکت کردند. در ابتدا از در نصیحت با خوارج وارد شدند و آنان را به سوی خود و پرهیز از جنگ دعوت کردند که این نصایح باعث شد ۵ هزار نفر از خوارج از اردوگاه آنان خارج شوند و تنها ۴ هزار نفر از آنان بر جنگ اصرار ورزیدند. امام علی (ع) سرنوشت جنگ را پیش بینی کردند و فرمودند: «به خدا قسم از خوارج بیش از ۱۰ نفر نجات نمییابند و از سپاه ما هم بیشتر از ۱۰ نفر کشته نمیشوند». جنگ نهروان در سال ۳۹ هجری رخ داد و همان گونه که امام پیش بینی کرده بودند، جنگ به پایان رسید. خوارج در تاریخ به «مارقین»(خارج شدگان از دین) شهرت پیدا کردند.
از خوارج ۹ نفر از مهلکه نهروان گریختند. در این زمان بود که ۳ نفر از آنان در مکه در حجرِ اسماعیل هم قسم شدند که به طور هم زمان در شبِ ۱۹ رمضان که شب قدر است معاویه در شام، عمروعاص در مصر و حضرت علی(ع) را در کوفه به قتل برسانند. «ابن ملجم مرادی» برای انجام تصمیم خود به کوفه آمد، اما برای انجام مقصود خود مردد شد. اما سرانجام تصمیم گرفت در مسجد کوفه در هنگام نماز صبح مقصود شوم خود را عملی کند. ابن ملجم در سحرگاه ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری در حالی که شمشیر زهرآگین خود را زیر لباس بلندش پنهان کرده بود داخل مسجد شد و کناری نشست. حضرت علی (ع) وارد مسجد شدند و در حال رفتن به سوی محراب نماز بودند که ناگهان ابن ملجم در حالی که ترس زیادی داشت شمشیرخود را بر فرق امام فرود آورد. در این هنگام ابن ملجم پا به فرار گذاشت و امام در حالی که خون زیادی از سر مبارکشان میرفت با کمک مردم به خانه برده شدند. ابن ملجم نیز خیلی زود دستگیر شد.
طبیب زخم را قابل علاج ندانست. علی(ع) از شنیدن سخن طبیب بر خلاف سایر مردم که از مرگ میهراسند نهراسید و با کمال بردباری به حسن و حسین وصیت فرمودند. امام علی(ع) بارها فرموده بودند «به خدا سوگند، قطعاً علاقه پسر ابیطالب به مرگ، از علاقه کودک به پستان مادر، بیشتر است».
سرانجام در صبح روز ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری حضرت علی(ع) به شهادت رسیدند. مدت خلافت ایشان چهار سال و ۹ ماه بود و در هنگام شهادت ۶۳ سال داشتند. پیکر امام علی(ع) شبانه و مخفیانه در خارج کوفه در محلی که قبر حضرت آدم(ع) و حضرت نوح(ع) بود به خاک سپرده شد و برای نزدیک به ۱۰۰ سال تا زمان امامتِ امام صادق(ع) محل دفن ایشان مخفی ماند تا از گزند خوارج در امان باشد.
یادداشت از: سید حبیب الله وکیل زاده؛ کارشناس ارشد تاریخ
انتهای پیام