خبرگزاری پیام امروز– مجتبی برزگر: اولین حضور در جلوی دوربین را در سال ۱۳۷۶ در مجموعه تلویزیونی «بچههای مدرسه همت» تجربه کرد. در سال ۱۳۷۸ با بازی در فیلم سینمایی کودک و سرباز بهکارگردانی رضا میرکریمی نخستین کار سینمایی را در کارنامهاش ثبت کرد. نقش ستودهشده او در کودک و سرباز کاندیدای جایزه جشنواره فجر هم شد که برای بازیگری تازهکار افتخار است.
با فیلم بعدی میرکریمی “زیر نور ماه” که رجبی در آن ایفاگر نقش یک روحانی رئیس حوزه بود مورد توجه همگان بهخصوص منتقدان قرار گرفت و پیشنهاد بازی در “خانهای روی آب” و “از کنار هم میگذریم” به او شد. مهران رجبی تاکنون در نقشهای زیادی ظاهر شده که بعضی از آنها همچون میرزا علیاصغر قریب پدر دکتر محمد قریب در مجموعه تلویزیونی “روزگار قریب” همواره در اذهان خواهد ماند.
مهمترین ویژگی بازی مهران رجبی این است که وی نسبت به دیگر بازیگران سینما و تلویزیون بسیار راحت و اصطلاحاً رئال و واقعی نقشش را بازی میکند. او این روزها در جلوی دوربین سریال «پدر سوجان» ایفای نقش میکند؛ البته قرار است بعد از محرم و صفر با فصل جدید «خودمونی» هم به تلویزیون برگردد.
او به راهپیمایی اربعین که میرسد یک بغضی گلویش را میگیرد و در جریان گفتوگو بارها این نکته را مطرح میکند “من توصیه میکنم کسانی که میتوانند به راهپیمایی اربعین حسینی بروند، حتماً این فرصت را از دست ندهند. حتماً امر و فرمان خدا را انجام دادهاند و از طرفی هم به خواسته «فیالقربی» پیامبر اکرم(ص) احترام گزاردهاند. ایشان همواره تأکید کردهاند که “احترام اهلبیت را نگه دارید” و در واقع راهپیمایان حسینی به این خواسته پیامبر جامه عمل پوشاندهاند.”
رجبی همچنین در لا به لای صحبتهای خود به این پرسش که بارها مطرح شده چرا تاکنون اثر درخوری درباره اربعین در سینما و تلویزیون ساخته نشده، چنین پاسخ میدهد: “من اعتقاد دارم یا فیلمی درباره اربعین ساخته نشود و یا اگر میسازند حتماً از بهترینهای در کارگردانی، نویسندگی و بازیگری استفاده کنند. همانطور که این ضعف را بارها در عرصه دفاع مقدس گوشزد کردهام که “کارهایی در شأن دفاع مقدس بسازید”. اربعین اتفاق، جریان و حرکت باشکوه و عظیمی است و باید برای آن کار نمایشی عظیم و باشکوهی ساخت.”
در «مادر سوجان» نقشی متفاوت بازی میکنم
مشروح گفتوگوی خبرگزاری پیام امروز با مهران رجبی بازیگر سینما و تلویزیون بهصورت ویدئویی و مکتوب پیشِروی مخاطبان است:
* مدتی است حضور ندارید و شنیدم که در سریال «مادر سوجان» به کارگردانی حسین تبریزی ایفای نقش میکنید.
بله همین طور است. این نکته در ظاهرم هم دیده میشود و فرم سبیلم هم این را نشان میدهد. در سریال «مادر سوجان» بازی میکنم و انشاءالله بعد از محرم و صفر هم با سری جدید «خودمونی» به تلویزیون برخواهیم گشت.
من یقیناً میگویم خط توهین باطل است
* بگذارید گفتوگو را با این نکته شروع کنیم؛ این روزها تا نام مهران رجبی میآید توهینها و تهدیدها اتفاق میافتد و هر بار هم شما به این نکته اشاره کردید که با کسی دیگر معامله کردید. با چه کسی معامله کردید که آنقدر دلتان قرص است و همچون برخی از همکارانتان که همین الان هم یا پنهانی کار میکنند و یا میترسند و کمکار شدهاند؛ هراس این اتفاقات را ندارید.
من زمانی که در سال ۴۰ به دنیا آمدم و زمانی که انقلاب شد ۱۷ ساله بودم؛ در واقع یک نوجوان وارد فضای سیاسی دوران خودش شده است. همه ما میدانیم دستی که امروز با صابون شُستیم شاید فردا، شب اول قبرش باشد. آنقدر از این اتفاقات افتاده که اینطور شده است و ما باید یک برنامهریزی برای ذهنمان داشته باشیم. به تعبیر آقای قمشهای اعمال آدمی باید طوری باشد که در طبقی بگذارید و در بازار راه بروید خجالت نکشید.
اگر کسی توهین میکند من یقینم بر این است که خط توهین باطل است و اصلاً نباید به آن بپردازیم. توهین نداریم یا این حرف ما غلط است یا درست؛ خیلی نمیتوان به فضایمجازی اتکا کرد و به آن پرداخت. اما در فضایی دیگر یا همان فضای حقیقی میایستم و صحبت میکنم. چون میدانم در روبرو کسی توهین نمیکند و توهین برای فضایمجازی است.
ماجرای عذرخواهی یکی از هجمهکنندگان
یک بار با فرزندانم بودم یک کسی توهینهای بدی میکرد؛ خانمی بود به بچههایم گفتم ببینید اینها فیک است؛ گفتم این یکی را میخواهم جواب بدهم ببینید به چه چیزی میرسیم. با آنها شرط کردم اگر فیک نباشد و ربات نباشد با ۶ چت، کاری میکنم آن شخص معذرت بخواهد.
برای او نوشتم دخترم من همان هستم که شما به او توهین کردید؛ خب! خیلی ناراحت شدم و غصه خوردم فکر میکنم یک حقالناسی از من به گردن شما ایجاد شد. دخترم شما وقتی که این کار را میکنید یادتان باشد که پشت یک دیواری پنهان شدید به آن طرف دیوار ناسزا دادهاید؛ او دستش به تو نمیرسد اما ناراحت شده است و باید حلالیت بطلبید.
خدا را شاهد میگیرم با سه چهار چت، فضایِ واکنشهایش را تغییر داد و برای من نوشت شما ببخشید و مرا حلال کنید. شاعر میگوید:
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخنِ عشق نشانی دارد
خَمِ ابرویِ تو در صنعتِ تیراندازی
بُرده از دستِ هر آن کس که کمانی دارد
دلیل هجمهها چیست؟
* دلیل این هجمهها و حملهها را یک بار صریحاً دربارهاش صحبت کنید. به خاطر همکاری شما با تلویزیون بوده و یا آن عشق به ولایت و انقلاب و اهلبیت است. با کدام یک از این نکات مشکل دارید؟ دوست ندارند هنرمند ما ولایی و اهلبیتی باشد که به دنبال بایکوت کردن امثال شما هستند. در سینما که حداقل شنیدیم این اتفاق افتاده است. در واقع این حملهها و توهینها به خاطر همکاری شما با تلویزیون و رسانههای حاکمیتی است یا عشق به انقلاب و اهلبیت است که برنمیتابند؟
اینها از هم جدا نیستند ما میگوییم صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران؛ چیزی که در صداوسیما وجود دارد همین اعلام و ارادت و عزاداری برای اهلبیت است؛ فرقی نمیکند چه شما بیایید کار کنید در صداوسیما و چه اهلبیتی باشید در هر دو صورت مورد هجمه قرار میگیرید. واقعاً از طرف مردم ما این هجمهها و توهینها و ناسزاها اتفاق نمیافتد. یا یک عده جوانِ سادهاند که جوّگیرند که سرِ ۱۰ دقیقه با آنها صحبت کردم معذرتخواهی کردند.
اتفاقاً با من عکس یادگاری گرفتند. یک عده هم هستند پول میگیرند این کار را انجام میدهند. من با دو نفر از آنها بعد از دستگیریهایشان صحبت کردیم که صاحب پیجهایی در اینستاگرام بودند اینها را توضیح دادند که آزادانه این توهینها و هجمهها را دارند و بابت آن حقالزحمه میگیرند.
سرِ سوزنی ناراحت نشدم
* یک جایی شده که این فشارها و هجمهها عجیب وغریب شود که ته دلِ خودتان بغض کنید و ناراحت شوید از این فضایی که قضاوتهای اشتباهی اتفاق میافتد…
خدا را شاهد میگیرم سرِ سوزنی این اتفاق نیفتاده است؛ چون میدانم چه کار میکنم. من که ۱۲ ساله نیستم که کاری کنم بعد بابت آن پشیمان بشوم و عذرخواهی کنم. آن معاند را میشناسم و آن سنای امریکا و منافقین را هم میشناسم. میدانم که سواری میگیرند از گرفتاری که در داخل داریم. لذا اگر یک جوانی حرف بدی میزند باز با خودم میگویم در این حدش خوب است و ما آدمی داریم در این گرفتاری آنقدر پیش میرود طرف تبدیل به داعش میشود و خودش را منهدم میکند. ما دلمان میسوزد؛ اینها مثل پسر خودمان هستند. از این جهت ناراحت نمیشوم و سعی میکنم بیشتر روشنگری کنم.
ماجرای مداحی مهران رجبی
* چند وقت پیش فیلمی از شما بیرون آمد که مداحی میکردید یا مقتلخوانی میکردید این فیلم در فضایمجازی وایرال شده است.
شاید در مسجد آلیان بود؛ یک دفعه آقا رضا صفری گفت بفرمایید هنرمند انقلابی؛ با خودم گفتم مرا میگوید. رفتم بالای جایگاه و حدوداً ۳۰ تا ۴۰ بیت شعر از خانم سیده اعظم حسینی خواندم. (این شعر به نوعی زبانحال حضرت ابوالفضل(ع) با پیکر بیجان حضرت علیاکبر(ع) است.)
دیدم از کودکیات چرخش شمشیرت را
دوست میداشتم آن گفتن تکبیرت را
مشق شمشیر تو با من چه تماشایی بود
به زمین میزدی آخر عموی شیرت را
فاتحانه به کمر دست زده میگفتی
کودکانه به پدر جنگ نفس گیرت را
به زمین خوردهام امروز که شمشیرت نیست
در صف هلهلهها نعره تکبیرت نیست
کافها یا پدرت دور سرت میخواند
قطعه قطعهتر از این قدرت تفسیرت نیست
پدرت هست کنار تو و دیگر نفسی
تا که تعریف کنی جنگ نفس گیرت نیست
قلب این طایفه سنگ است برادرزاده
بیم شان تشنه جنگ است برادرزاده
فرصتی نیست که بنشینم و جمعت بکنم
وقت عمو تنگ است برادرزاده
با همه زخم و خراشی که به رویت زدهاند
صورتت باز قشنگ است برادرزاده
به عنوان مجری راهی پیادهروی اربعین شدم
* ما را با این شعر با خودتان به کربلا بردید؛ آن موقع که به پیادهروی اربعین رفتید برایمان بگویید کدام یک از این اتفاقات خیلی حالتان را منقلب و اصطلاحاً حالتان را عوض کرد؟
من مجری چند پلتفرم فضایمجازی بودم همین آیگپ و آپارات و… چند پلتفرم با هم اتفاق شده بودند و ساعتهای متوالی به صورت زنده در همان پلتفرمها برنامه داشتیم و اجرا میکردم. سال ۱۴۰۰ و هنوز کرونا بود. دوربینی گذاشتم روی دورِ تند و واقعاً این شکوه را نشان میداد.
ما عمود ۱۱۲۰ بودیم و به این دورِ تند تلفن همراه خودم نگاه میکردم که این صحنههای باشکوه و با عظمت پیادهروی مردم را ثبت و ضبط میکرد با تماشای آن احساس میکنی که این سِیل جمعیت انتها ندارد که خیلی زائدالوصف است. واقعاً نمیتوان گفت راهپیمایی به این باشکوهی و با عظمتی هیچ جایی اتفاق افتاده باشد و به گونهای جمعیت میآیند که واقعاً در بینالحرمین جایِ سوزنانداختن نیست.
زیارت کربلا چطور زندگی یک آدمی را دگرگون میکند/ ماجرای زخمهایی که درمان شدند
* چند بار پیادهروی رفتید و اتفاق عجیب و غریبی که در این مسیر دیدهاید یا درباره زیارت امام حسین(ع) به گوشتان خورده آن اتفاق و یا آن روایت چه بوده است؟
من یک بار پیادهروی رفتم به همان سال ۱۴۰۰ برمیگردد. خوشبختانه ملزم به پیادهروی بودیم و ماشین نمیتوانست در آن مسیر عبور و مرور کند. این زمین جنسش با همه زمینها فرق دارد و چه آدمهای بزرگی بودند که اینجا افتادند خونین شدند. باید به این زمین نگاه کرد و این مسیر را پیمود. نیاز نیست گنبد و بارگاه را نگاه کند با این حال و احوال در این مسیر حرکت کنیم یک معرفتی به آدمی میدهد که دگرگونی و رشد معنوی را برای احوالات آدمی ایجاد میکند.
اشاره کردید درباره زیارت امام حسین(ع) و روایتی که تأثیرگذار است؛ هیچوقت این روایت از ذهن من بیرون نمیرود. فامیلی دارم که صورتش زخمی شده بود. دیدم نماز میخواند از او پرسیدم تا جایی که میدانم و پدرت را میشناسم اهل نماز نبود. گفتم چرا نماز میخوانم و ماجرا را برای من تعریف کرد.
گفت افغانستان بودم از این گازهای شیمیایی آمریکا زده بود ما فیلمبرداری میکردیم تمام بدنم سه سال زخم است. چون فامیلِ دور بود و از ما هم خیلی دور بودند کمتر از حال و احوال همدیگر با خبر میشدیم. میگفت این زخمها بیچارهام کرد و به هر پزشکی مراجعه میکردم میگفتم گاز شیمیایی اذیتم کرد؛ در همین حال و احوال بودم یکی به من گفت برو به آن کعبه شش گوشه خودت را بچسبان و از او شفا بخواه.
من گفتم همه زندگیام را فروختم خرج درمانم کردم. (زخمهایی که مثل جوشهایی سرباز کرده و دائماً چرک میکرد)- به آن کسی که به من گفت برویم کربلا گفتم دیگر پولی برایم نمانده و او گفت بیا و پولش با من. مرا به زور برد آنجا و رفتیم و در دلِ خودم گفتم حداقل میروم آنجا جنبه گردشگری دارد.
آن فرد به من گفت برو زیارت و حرفها و مشکلاتت رو بگو؛ رفتم زیارت و رفتم هتل و دوش گرفتم؛ دوباره فردا رفتم و گفتم مشکلمان این است خودت میدانی. دوباره برگشتم هتل و دوش گرفتم. روز سوم شد باز به من گفتند برو و من رفتم زیارت و حرفهایم را زدم. دوش گرفتم کوچکترین اثری از آن زخم و بیماری نبود. سالم سالم شدم. از آن به بعد با خودم گفتم میخواهم نماز بخوانم.
*** اینجا پرچم ضریح حضرت اباعبدالله الحسین(ع) وارد ویژه برنامه اربعین حسینی پیام امروز با نام «منتهی» شد و لحظاتی مهران رجبی آن پرچم را زیارت کرد. (بغض مهران رجبی در این لحظه شکست) او در هنگام تبرک کردن گفت: خیلی سعی میکنم خودم را کنترل کنم. واقعاً یادِ آن روایتی که گفتم میافتم ناخودآگاه گریهام میگیرد و به هم میریزم. من خدا را شکر میکنم امروز لیاقت پیدا کردم این پرچم را ببینم و چشمم به این مسافر کربلا روشن شود. هر جایی از این تبرکها دیدید ببوسید و ببوئید و ابایی نداشته باشید. لذت ببرید از این معنویت و معرفت خالص.
از امام حسین(ع) خواستم به هر بادی نلرزم
* اولین باری که نگاهتان به حرم امام حسین(ع) افتاد چه چیزی از ایشان خواستید.
خیلی چیزها خواستم. واقعاً بهترین چیزی که خواستم خدایا این سینه مرا گشاده کن و این اتفاق افتاد. من به هر بادی نلرزم و خدا شاهد است احساس عزت روزافزون در قلبم دارم.
* در این سفر کجا دلتان لرزید؟
به هرحال جنس ما از چُدن نیست؛ من ۱۰ ساله که بودم میدیدم پدرم تا اسم ارباب میآید گریه میکند و رویم هیچوقت نشد از او بپرسم چرا؟ الان این اتفاق برای من افتاده است. به هرحال دانش و ارادت و عشق و … کم بود الان هم کم داریم اما پسرم این سؤال را کرد یاد آن قصه افتادم که شما مثلاً الکی گریه میکنید. حالا به او گفتم علیرضا (پسرم) بزرگ میشوی متوجه میشوید و این خاطره برایت تداعی میکند.
جرأت نمیکنم بیشتر از شوذب در سریال امام حسین(ع) نقش بخواهم
* الان تلفن را برمیدارند و به شما زنگ میزنند که شما برای سریال امام حسین(ع) انتخاب شدهاید. قلباً دوست دارید چه نقشی به شما پیشنهاد شود؟
یک سریالی راجع به امام حسین(ع) بازی میکردیم که پیش تولیدش گرفتاری ایجاد شد. نقش شوذب را داشتم که از یاران امام حسین(ع) بود و در جزو شهدای ۷۲ تن بود. این شخصیت یک مقدار بگوبخند داشت مایه شور و نشاط کاروان بود و من جرأت نمیکنم از این بیشتر نقش بپذیرم یعنی لیاقت میخواهد.
محمد کاسبی میگفت امام حسین جانم!
* فکر کنید ارتباط مستقیم با کربلا برقرار شده به امام حسین(ع) چه میگویید.
امام حسین(ع) به قول آقای کاسبی (بازیگر) که خدا به حق همین امام حسین(ع) او را شفا بدهد میگفت امام حسین(ع) جانم و لحن لوتیمنشانه قشنگی داشت. خیلی صحبتها هست برای صحبت با سرور و سرخیِل مخموران گفت:
زینت افزای بساط نشأتین
سرور و سر خیل مخموران حسین
گفت آنکس را که میجویی منم
باده خواری را که میگویی منم
شرطهایش را یکایک گوش کرد
ساغر مِی را تمامی نوش کرد
باز گفت از این شراب خوشگوار
دیگرت گر هست یک ساغر بیار
*** در پایان گفتوگو قطعهای از سنگِ صحن حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به مهران رجبی اهداء شد. او پس از دریافت این هدیه گفت: مردم این سنگ هدیه ارزشمندی است و دریافت آن توفیق میخواهد.
انتهای پیام/