مجید شفیعی میگوید: خوابهای وحشتناک گاه وظیفه پاکسازی روح و روان و ناخودآگاه شخص را به عهده دارند و ژانر وحشت هم تقریبا همین کار را میکند؛ رویارویی غیرمستقیم با تاریکترین و پیچیدهترین بخشهای روان و روح آدمی و ناخودآگاه بشر.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره گرایش کودکان به ژانر وحشت و ژانر معمایی با توجه به کلیدواژههایی مانند هیجانانگیز، ترسناک و وحشتناک که در عنوان بسیاری از کتابهای منتشرشده برای نوجوانان دیده میشود، اظهار کرد: در مجموعه نشستهایی که با بچهها در مدارس داشتم از علاقه وافر آنها به ژانر وحشت شگفتزده شدم. آنها این کتابها را دوست دارند و جالبتر اینکه بیشتر طرفداران این ژانر از میان دختران بودند. ارسطو در فلسفه خود، مفهومی به نام کاتارسیس دارد که آن را پالایش روحی معنا کردهاند؛ دقت کردهاید که وقتی خواب وحشتناکی میبینید و بعد آشفته بیدار میشوید و متوجه میشوید که تمامی این هول و هراسها خوابی بیش نبوده، احساس آسودگی میکنید و نفس راحتی میکشید و از اینکه آن همه موقعیتهای وحشتناک خواب و رویایی بیش نبوده خوشحال میشوید. این خوابها گاه وظیفه پاکسازی روح و روان و ناخودآگاه شخص را به عهده دارند و رمزگشایی آنها شاید نقب در دالانهای تو در توی روان پیچیده انسان بزند؛ ژانر وحشت هم تقریبا همین کار را میکند. رویارویی غیرمستقیم با تاریکترین و پیچیدهترین بخشهای روان و روح آدمی و ناخوداگاه بشر.
او سپس با بیان اینکه بخش اعظم کارهایی که در این ژانر نوشته شده شاید فقط جنبه سرگرمی داشته باشد، گفت: ولی این مختص تمام آثار این ژانر نیست. شاهد آن بودهایم که در میان این آثار مفاهیم آگاهیدهنده هم به وفور یافت شدهاند. به عنوان مثال مجموعه رمانهای رنسام ریگز یا اغلب آثار نیل گیمن و … این آثار تنها ایجادکننده وحشت صرف نیستند؛ بلکه آگاهیدهنده هم هستند؛ به عنوان مثال داستان «کورالین» از نیل گیمن و یا نمونههای بیشمار دیگر که گاه سعی در حل معماهای پیچیده هستی و ناخودآگاه بشری دارند مفهوم زندگی، مرگ، درد، رنج، عشق و… و مخاطبان بنا بر شرایط ذهنی و تربیت روحی برداشتهای متفاوتی از آن خواهند داشت. به زعم من نباید تنها به وجوه سرگرمکننده این آثار نظر داشت بلکه لایههای پنهان این آثار خود گواه اندیشمندانه بودن آنهاست. البته توجه به وجه سرگرمکننده کتابهای ترسناک هم در جای خود پذیرفته است که نمونه بارز آن داستانهای «دراکولا» است.
شفیعی همچنین درباره آثار متعددی که در این زمینه در بازار وجود دارد، توضیح داد: این ماجرا به فضای جامعه ما برمیگردد و در یک پژوهش جامعهشناسانه میتوان چرایی آن را تا حدودی متوجه شد. ساختار خانوادهها تغییر پیدا کرده، بازیهای کودکان بیشتر فردی است و در بستری از فضاهای مجازی و بازیهای آنلاین گسترده شده است. موج بیپایان اطلاعات، آگاهی را تحتالشعاع قرار داده است. منظور من این است که لزوما داشتن اطلاعات آگاهیبخش نیست. اگر ترجمه اینگونه آثار در جامعه بالاست باید همانطور که گفتم یک نگاه جامعهشناسانه به آن داشت و از دید یک جامعهشناس به این ماجرا نگاه کرد زیرا هیچ فرایندی در جامعه بیدلیل نمیتواند باشد، نمیتوان به زور علاقه و شور و شوق را به بچهها تحمیل و تزریق کرد و به آنها گفت که فقط باید آثاری از ژانرهای دیگر را مطالعه کنند. تمامی این فرایندها دلیل دارد. اگر هگلی به ماجرا نگاه کنیم روح زمان است که بر جامعه و جوامع بشری حکمفرما است. شاید برخی از کتابهایی که در ایران ترجمه میشود و طرفدار پیدا میکند در کشورهای دیگر طرفدار نداشته باشد زیرا بستر و موقعیت و افق زمانی جامعه ما متفاوتتر است.
او خاطرنشان کرد: کثرت ترجمه کتابهای ژانر وحشت به این دلیل است که تقاضا هم برای آنها زیاد است. اگر تقاضا نباشد ناشر و یا مترجم سراغ این ژانر نمیرود. برخی از ناشران این موضوع را دریافتهاند و به سراغ این گونه ادبی رفتهاند. کتابهای کمیکاستریپ هم از این قاعده مستثنی نیستند حال که این گونه آثار قوه دیداری بچهها را هم به کار میگیرند و جلوههای بصری و تحرک بالایی دارند به همین دلیل هم جذابیت بالایی دارند، همچنین نوجوانان به مقتضای سن روحی و جسمی خودشان تمایل دارند که خود را جای قهرمان قصه بگذارند و به نوعی ذهنیت قهرمانی دارند و یا آرزوی قهرمان شدن را در ذهن میپرورانند و اتفاقا این نوع کتابها این خواست نوجوانان را برآورده و ارضا میکند. البته سبک و شیوه ارائه کتابها هم میتواند تعیینکننده و مهم باشد و در جذب مخاطب تأثیر بسیار بالایی داشته باشد. در کتابهای ژانر وحشت صبغه فانتزی و در برخی آثار شکلها و فضاهای گوتیک میتواند جذابتر باشد و از طرف دیگر نوجوانان و اصولا دیگر مخاطبان از عدم قطعیت لذت میبرند. چرا فوتبال آنقدر جذاب است؟ به خاطر همین عدم قطعیتها و پیشبینیناپذیربودنهاست. ادبیات وحشت هم بی شک یک بازی بیانتها و جذاب برای نوجوانان است.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره کتابهای کمیک استریپ هم با اشاره به اینکه اگر کیفیت ارائه این کتابها مطلوب باشد، بیشک مخاطبان بیشتری را جذب خواهد کرد در ادامه گفت: ما متونی در ادبیات کهن این سرزمین داریم که قابلیت تبدیل شدن به کمیک استریپ را دارد. ما قهرمانهایی در آن سبک و اندازه داریم که بتوانیم در این گونه و شکل ادبی آنها را ارائه دهیم. سوای «شاهنامه» متون دیگری هم مانند «سمک عیار» و یا «امیر ارسلان» و یا «هزار و یکشب» هستند که آنها را به شکل کمیکاستریپ هم میتوان ارائه داد و یا از اقیانوس عظیم ادبیات فولکلور هم استفاده کرد. ما در میانه سیل عظیمی از متون قرار گرفتهایم و به نوعی در متون پیشین زندگی میکنیم؛ به معنای دیگر ما در جغرافیایی از تصاویر و متون قرار گرفتهایم اما این ارتباط چرا برقرار نمیشود، شاید علت آن است که هنوز ظرفیتهای بالقوه و بیشمار اینگونه آثار کشف نشده است
او با بیان اینکه در گذشته یعنی زمانی که نسل ما در آن رشد کرد، شکل ارائه کتابهای کودک و عرضهشان به این گستردگی نبود، ادامه داد: من عاشق کتابهای کمیکاستریپ بودم و یکی از ژانرهایی که من را به مطالعه ترغیب کرد همین کتابها بودند؛ مانند کتابهای تنتن یا بتمن و سوپرمن و … .
او با اشاره به استقبال روزافزون نوجوانان از کتابها کمیکاستریپ بیان کرد: یکی از عیوب تصمیمگیریها و سیاستگذاریها در عرصه ادبیات کودک و نوجوان این است که خواست و سلیقه و موقعیت ذهنی و روحی کودکان و نوجوانان نادیده گرفته شده و در تصمیمگیریها لحاظ نمیشود در حالی که مخاطبان اصلی این آثار خود این نسل هستند.
انتهای پیام