شاید در نگاه نخست فرض عدهای این باشد که میتوانیم توپ را به زمین مردم بیندازیم و بگوییم این آشی است که خودشان پختهاند اما اگر در همین دولت و در همین مجلس که دأب انقلابیگری و التزام و پاکدستی و هماهنگی کامل با حاکمیت و ولایت دارد هم این روند تکرار شد و حکایت همان شد که شد و شاید هم با فرجامی و کارنامهای غیرقابل دفاعتر از گذشته، چه باید کرد؟ و اگر این خالصسازی عواقب بدتری داشت که احتمالاً دارد تکلیف چیست؟
اما این تصلب در قدرت سیاسی و اقتصادی و این اصرار بر مثلا ناب و خالصسازی چنان انسدادی در اصلاح و ارتقای ظرفیت نظام تصمیمگیری ایجاد خواهد کرد که به دلیل ضعف مفرط عقلانیت و تدبیر و نگاه کارشناسانه حتی اگر نیت خیری هم برای اصلاح باشد، هیچ بحرانی قابلیت فهم و حل و رفع نیابد.
بارها اشاره شد که ایران با چند ابربحران روبروست. آب، خاک، محیطزیست، شتاب مصرف انرژی، ناترازی صندوقهای بازنشستگی، کسری بودجه و تورم مزمن، آلودگی هوا، عدم تعادلهای وحشتناک در حوزه اقتصاد، تحریم، سقوط سرمایه اجتماعی و… که برای سامان دادن به هر یک از این بحرانها به تمام ظرفیت نخبگانی و مشارکت گسترده مردمی برای انجام جراحیهای سخت و دشوار نیازمندیم.