«بعد از مدتی نماز جمعه را هم برپا کردیم. روز به روز بر همبستگی ما افزوده میشد و عراقیها کلافه شده بودند. آنها برای مقابله با ما به زور متوسل شدند؛ به نوبت ما را میبردند و شکنجه میکردند، ولی باز هم نتیجهای نگرفتند.»
به گزارش ایسنا، محمدرضا صادقی از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس در خاطره ای روایت میکند: «در روزهای اول زندگی در اردوگاه، عراقیها فشار میآوردند که ما نماز جماعت را ترک کنیم؛ ولی ما اعتنا نمیکردیم.
آنها تلاش میکردند تا نماز ما را به هم بزنند. وقتی که از این کارشان هم نتیجهای نگرفتند، گفتند: «اگر میخواهید نماز جماعت بخوانید، حق ندارید بیش از ۱۰ نفر باشید!»
مدتی نمازهای جماعت ۱۰ نفره می خواندیم؛ ولی پس از مدتی بر تعداد افراد افزوده شد و این دستور هم ور افتاد.وقتی دیدند که به مقصودشان نرسیدهاند، جیره ی غذایی ما را کم کردند. ما گرسنگی میکشیدیم، اما نماز جماعت هم میخواندیم. مدتی گذشت و عاجزانه اعلام کردند: «اگر نماز جماعت نخوانید، هر چه بخواهید برایتان میآوریم.» در جواب آنها گفتیم: «ما نماز جماعت را به هیچ قیمتی رها نمی کنیم».
بعد از مدتی نماز جمعه را هم برپا کردیم. روز به روز بر همبستگی ما افزوده میشد و عراقیها کلافه شده بودند. آنها برای مقابله با ما به زور متوسل شدند؛ به نوبت ما را میبردند و شکنجه میکردند، ولی باز هم نتیجهای نگرفتند.
فرمانده اردوگاه که حسابی از دست ما شاکی شده بود، گفت: «معلوم نیست شما چه جور آدمهایی هستید! با زور برخورد میکنیم، حرف گوش نمیدهید؛ امکانات رفاهی میگذاریم، باز هم به حرف ما توجه نمیکنید. غذایتان را کم یا زیاد میکنیم، برایتان فرقی نمیکند؛ حرف فقط حرف خودتان است. شما در این جا یک جمهوری اسلامی راه انداختهاید».
انتهای پیام