بمب‌های ساعتی در تهران

یکی دو تا نیستند؛ ۱۲۹ ساختمان ناامن در تهران. برخی‌شان ساختمان‌های قدیم معروف شهرند که سنشان به دوران قاجار می‌رسد و برخی دیگر چند سال بیشتر از عمرشان نمی‌گذرد.

بخشی از ساختمان‌های ناامن تهران در خیابان جمهوری‌اند. یکی از آنها همسایه «پلاسکو»ی معروف است؛ «پاساژ کویتی‌ها». کسبه‌ به تنها چیزی که فکر می‌کنند پاس‌کردن چک‌های سر ماه است و پرداخت اجاره‌بها. اسم ناامنی که می‌آید لبخند تلخی روی لبانشان می‌شکفد، سری تکان می‌دهند و می‌گویند: «چاره چیه؟»

خیابان جمهوری پر از ساختمان‌های کهنه و تودرتویی است که کارگران در آن مشغول کارند. ساختمان‌های قدیمی که شاهد اتفاقات تلخ و شیرین کف خیابان بوده‌اند، انسان‌های مختلف را دیده‌اند و سعی می‌کنند همچنان در آلودگی شهر نفس بکشند و دوام بیاورند. زمانی ساختمان‌های اداری شیک دوران خودشان بوده‌اند و حالا یک ملک کلنگی‌اند که به یک کارگاه تولیدی تبدیل شده‌اند و هر از چند گاهی یک کارگر در حال اتوکشیدن از پشت پنجره نمایان می‌شود. این ساختمان‌ها درست مثل بمب ساعتی، هر لحظه ممکن است فاجعه‌ای مثل پلاسکو یا متروپل را خلق کنند.

ساختمان ۵۸ ساله «آلومینیوم» هم اسمش در بین ناامن‌هاست؛ ساختمان ۱۳ طبقه‌ای که حداقل  ۷۰۰ واحد دارد و در هر واحد حدود سه تا چهار نفر مشغول کارند. گفته می‌شود بین ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰  نفر در این ساختمان کار می‌کنند.

اسم ناامنی ساختمان که می‌آید، کسبه گارد می‌گیرند: «کی میگه اینجا نا امنه؟! شما بیا یه دیوار اینجا رو بکَن ببین چقدر طول می‌کشه. اینجا از خیلی ساختمونای جدید امروزی که با آب‌دهن درست شدن، محکم‌تره».

سعی می‌کنم عکس‌هایی بگیرم که برخی از کسبه و نگهبان‌ها مانع می‌شوند:

– خانوم از چی عکس می‌گیری؟ مجوز داری؟

– مگه ارگ حکومتیه که مجوز بخواد؟

– اصن تو چیکاره‌ای که عکس می‌گیری؟

– خبرنگارم.

– خبرنگاری که باش. اومدی ما رو از نون خوردن بندازی؟ میخوای عکس بگیری بگی اینجا ناامنه؟ خدا رو خوش میاد؟ میدونی چند نفر دارن اینجا خرج زن و بچه میدن؟ بیا برو رد کارت. اینجا خیلی هم امنه.

بمب‌های ساعتی در تهران
نمای ساختمان آلومینیم بهسازی شده است

نگهبان مجموعه دستش را جلویم می‌گیرد تا نتوانم عکسی ثبت کنم. سراغ شورای ساختمان را می‌گیرم. یکی از کسبه است. ۲۶ سالی می‌شود در ساختمان آلومینیوم کار می‌کند. پیش از من دست رد به درخواست عکاس یکی از خبرگزاری‌ها زده است. از دست خبرنگاری که چند روز پیش از وضعیت ساختمان فیلم گرفته عصبانی است. کارت شناسایی می‌خواهد. با کسی تماس می‌گیرد و کسب اجازه می‌کند و حاضر می‌شود صحبت کند. همکارش پیشنهاد می‌کند متن مصاحبه با او چک شود. بعد از چند روز که متن مصاحبه را برایش می‌فرستم پشیمان می‌شود و می‌گوید صلاح نیست صحبت‌هایش منتشر شود.

سراغ برخی از کسبه می‌روم.

– می‌دونید جایی که کار می‌کنید یکی از ۱۲۹ ساختمون ناامن تهرانه؟

– مثلا جاهای دیگه تهران خیلی امنه؟

– مغازه شما بیمه‌س؟

– بله. همه نوع بیمه‌ای داریم. مامور بیمه‌ای؟

– خبرنگارم.

– خب زودتر بگو. دروغ گفتم. ما بیمه نیستیم چون چپ و راست بازاریابای بیمه میان، الکی میگیم بیمه‌ایم که وقتمونو نگیرن.

– با مدیر مجموعه درباره ایمن‌سازی صحبت کردین؟

– اینجا مال بنیاده. به لحاظ سازه مشکل نداره. فقط سیستم اطفای حریق و سیم‌کشی‌های برقش مشکل داره.

– خب همه می‌گفتن پلاسکو هم سازه‌ش محکمه.

– اونجا هم محکم بود. همه جا ناامنه. شما از یه دقیقه دیگه خودت خبر داری؟ انقدر مشکلات دیگه هست که دیگه این دغدغه رو نداریم.

کسبه‌ دیگر هم دل پُری دارند اما خیلی از آنان حاضر نمی‌شوند حرف دلشان را روی دایره بریزند. دغدغه بیشترشان نان است تا جان.

۴۰ سالی می‌شود در ساختمان آلومینیم کار می‌کند. حرفه پدرش را ادامه داده است: «وقتی اعلام میشه اینجا ناامنه، فوری یه نامه به کسبه میدن و اعلام می‌کنن که بله اینجا ناامنه تا اگه اتفاقی افتاد بگن ما هشدار داده بودیم. تن و بدن زن و بچه من هر روز می‌لرزه و روزی چند بار تا برم خونه بهم زنگ می‌زنن اما چیکار میشه کرد؟ مثلا نیام سر کار؟ خب پول از کجا بیاد؟ یادمه چند سال پیش هم یه بنر جلوی ساختمون زدن که «این ساختمان ناامن است» و بعد یه مدتی جمعش کردن.»

گفته می‌شود ساختمان آلومینیم از نظر سازه هیچ مشکلی ندارد اما فاقد سیستم اعلام و اطفای حریق است و چیدمان کابل‌های سیم برق آن مشکل دارد. حتی در سال ۱۳۸۳ هم سیستم برق‌رسانی ساختمان اصلاح شد اما اداره برق این اصلاحات را تایید نکرد. حالا قرار است بنیاد مستضعفان از هفته آینده کار بهسازی و مقاوم‌سازی ساختمان آلومینیم را شروع کند که حدود ۵۰ میلیارد تومانی هزینه دارد و نصف این مبلغ را هم باید کسبه پرداخت کنند.

کمی پایین‌تر از ساختمان آلومینیم، جریان زندگی در پاساژ علاءالدین روی دور تند است. البته اسم این پاساژ از لیست ساختمان‌های ناامن خط خورده است اما حرف و حدیث‌ها همچنان باقی است. کسبه آنجا هم دل خوشی از خبرنگاران ندارند و نمی‌خواهند چیزی بگویند که به ضررشان تمام شود و از نان‌خوردن بیفتند. به همین دلیل مستقیم به مدیریت مجموعه ارجاعم می‌دهند که دفترش طبقه هفتم است.

همه‌ آسانسورهای مجموعه کار نمی‌کنند. ۱۰ دقیقه‌ای جلوی آسانسور باربری می‌ایستم تا شاید شانس بیاورم و جایی پیدا کنم. باربرها چرخ‌های پُرشان را جلوی در آسانسور به خط می‌کنند تا اولین نفر وارد شوند. آنقدر آمد و شد آسانسور طولانی می‌شود که صاحبان برخی از مغازه‌ها ترجیح می‌دهند از پله‌ها بالا بروند. سرگرم صحبت با باربرها می‌شوم.

– یه زمانی می‌گفتن اینجا ناامنه. میدونین الان مشکل برطرف شده یا نه؟

– آره بابا. میگن حل شده و دیگه امنه. مگه اینکه طبقه جدید ساخته و اضافه بشه.

– مگه در حال ساخت و سازن؟

– نمیدونم والا. بعضیا میگن.

آسانسور می‌رسد. تا جایی که می‌توانند پُرش می‌کنند و درش را به زور می‌بندند.

– آقا، لطفا طبقه هفت را هم بزن.

– مگه اینجا طبقه هفتمش بازه؟

– میگن مدیریت اونجاس. من که تا حالا نرفتم.

– باید طبقه ۶ پیاده شی و یه طبقه رو خودت بری بالا. اصن بهش نمی‌خوره هفت طبقه باشه! معلوم نیست اینجا کی رو سرمون خراب بشه و ما هم مثل پلاسکو و متروپل زیر خاک بمونیم!

در باز و یکی از باربرها پیاده می‌شود. باربر دیگری خودش را جا می‌کند، در بسته می‌شود اما آسانسور حرکت نمی‌کند. چندین بار در را باز و بسته می‌کنند. برخی پشیمان می‌شوند و بقیه راه را خودشان می‌روند. بعد از کلنجار بسیار در بسته می‌شود و ادامه مسیر …

بین طبقه ۶ و ۷ یک نگهبان ایستاده است و به هر کسی اجازه نمی‌دهد بالاتر برود. خودم را معرفی می‌کنم. کارت شناسایی‌ام را می‌گیرد و می‌رود. بعد از چند دقیقه اجازه ورود می‌دهد. البته فقط کارت شناسایی برای مصاحبه کافی نیست و باید نامه‌نگاری شود!

به غرب تهران هم سری می‌زنم. به اداره مالیات غرب که اسمش در لیست ساختمان‌های ناامن ثبت شده است.

– میگن ساختمون نشست پیدا کرده. همون روز کارشناسای شهرداری و آتش‌نشانی اومدن و گفتن ساختمون تا ایمن‌سازی باید تعطیل بشه اما مدیرکل گفت همه کارمندا باید بیان چون داریم به تیرماه و وقت اظهارنامه‌های مالیاتی نزدیک می‌شیم و باید تعداد وصولی‌های مالیاتی بالا بره. آسانسور این ساختمون چندبار سقوط کرده. یه سری شرکتای بزرگ هستن که مجبور میشن یه ساختمونشونو به جای مالیات بدن، یعنی یکی از همون ساختمونا رو نمی‌تونن جایگزین این ساختمون ناامن کنن؟ مردم بیچاره هم از ترس اینکه جریمه مالیاتی نشن یا دیرکرد نداشته باشن مجبورن تو ساختمون رفت و آمد کنن. بنده خداها چیکار کنن؟

این صحبت‌های یکی از کارمندان اداره مالیات غرب است.

بمب‌های ساعتی در تهران
ساختمان اداره مالیاتی غرب تهران 

کارمندهای اداره دل پُری دارند و بارها می‌گویند: «اسمی از ماها نیاریا، از نون‌خوردن نندازیمون. بخدا ما شهید زنده‌ایم. روزی که بنر جلوی ساختمون رو دیدن، در حال دوندگی بودن که چطوری اون بنرو حذفش کنن. گفتن باید ساختمون تخلیه بشه. بیشتر از ۱۰ بار هم برای ساختمون اخطار دادن اما انگار نه انگار. هر دفعه جوگیر میشن اما هیچکس هیچ کاری نمی‌کنه. حتی روز آلودگی هوا که وسط روز اداره‌ها رو تعطیل کردن، یه سری از همکارا که مشکل داشتن از صبح نیومده بودن و باهاشون برخورد شد. انگار اینجا تنها چیزی که معنی نداره جون آدماس. کاربری این ساختمون مسکونی بوده اما الان استفاده اداری ازش میشه. روزانه ۴۰۰ نفر فقط تو طبقه‌ ما رفت و آمد دارن. چند سال پیش میخواستن ساختمونو پلمب کنن که نذاشتن. مردم هم مقصرن، می‌بینن که هشدار دادن ساختمون ناامنه اما بازم میان.»

همکار کناری‌اش بین صحبت‌هایش می‌پرد: «همه‌ این بنرا نمایشیه. اگه واقعا جون مردم مهم و ساختمون ناامن بود، زوری همه رو بیرون می‌کردن و در ساختمونو می‌بستن. بخدا زنده موندن ما تا الان واقعا معجزه‌ست. شاید فکر کنی من جوک میگم اما چند سال پیش برای اینکه بار ساختمون کم بشه، کمدا رو جابجا کردن!»

بین راه‌پله‌ها چرخی می‌زنم، یکی از مراجعه‌کنندگان در حال وارسی کاغذهایش است.

– خانم میدونین این ساختمون ناامنه؟

– قربونت برم کجا امنه؟ من تقریبا هر سال گذرم به این ساختمون می‌افته. شما ببین چقدر کثیفه. حتی نظافتش هم نمی‌کنن. فرسودگی که جای خود داره. من حتی از آسانسور هم استفاده نمی‌کنم و همیشه از پله‌ها بالا و پایین می‌رم چون یه بار دیدم یکی بین در آسانسور گیر کرده بود.

اوضاع در بازار بزرگ تهران حادتر است. گرچه اسم ساختمان‌ها و پاساژهایی در لیست ساختمان‌های ناامن ثبت شده است اما وارد هر راسته و تیمچه‌ای که می‌شوید انبوهی از سیم‌های در هم تنیده را می‌بینید که برای منفجرشدن نیاز به یک جرقه دارند. کمی دورتر از بازار طلا و جواهر، در دالان‌های پیچ در پیچ، کارگاه‌های طلاسازی فعالند؛ اتاقک‌های کوچکی که در آن حداقل پنج نفر کار می‌کنند. زیر این کارگاه‌ها مغازه‌های مانتو و لباس‌فروشی به فکر کسب و کارشانند.  وارد یکی از کارگاه‌های آبکاری می‌شوم. سه طبقه بالا می‌روم. گوشه‌ای از کارگاه یک پیکنیکی روشن است، یک ظرف استیل پر آب روی شعله می‌جوشد، فضای کوچک پر از بوی اسید است. هر کسی کاری دستش گرفته است. آلودگی صوتی هم کم نیست. اما کارگران عادت دارند و می‌گویند: «وضعیت همه‌ بازار همینه. مثلا میخوان چطوری ایمنش کنن؟».

علیرضا زاکانی شهردار تهران هم به لیست ۱۲۹ ساختمان ناایمنی که منتشر شد، واکنش نشان داده و گفته است:‌ «لیست‌هایی که منتشر می‌شوند جز التهاب در جامعه نتیجه دیگری ندارند. خواسته شهرداری از شهروندان این است که توجهی به این لیست‌ها نداشته باشند.»

 انتهای پیام

فیلتر سرامیکی

حتما ببینید

شواهد آدم‌خواری در بریتانیا/ یک جامعه بزرگ کشته و خورده شده است

به گزارش خبرنگار ایلنا به نقل از یورونیوز، دست‌کم ۳۷ مرد، زن و کودک در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *