در پی شهادت حادثه تلخ و دلخراش بالگرد حامل رئیس جمهوری ایران و همراهانش از جمله وزیر امور خارجه، استاندار آذربایجان شرقی و نماینده ولی فقیه و امام جمعه تبریز ، محمدرضا اخضریان کاشانی عضو هیات علمی دانشگاه تهران خاطرهای از شهید آل هاشم بیان کرد که به شرح زیر است:
سرباز بودم. در عقیدتی سیاسی ارتش خدمت میکردم. با همسر و یک فرزند، سربازی سخت بود. حقوق یک سرباز با مدرک دکتری و درجه ستوان دومی حدود دویست هزار تومان بود که حتی هزینه آمد و رفت هم نمیشد. با شرایط کسری خدمت بنیاد نخبگان، پس از آموزشی، حدود هفت ماه خدمت داشتم.
به لطف معاون فرهنگی برایم پروژهای تعریف شده بود تا نیاز کمتری به حضور فیزیکی ام باشد و بخشی از زمان را به کاری با درآمد بیشتر اختصاص دهم.
یک روز از دفتر رییس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش تماس گرفتند که ریاست مایل است شما را ببیند. با کمی نگرانی به دیدارش رفتم. نکند تسهیلات معاونش را پس بگیرد و حضورم را اجباری کند.
وارد دفترش شدم. پا کوبیدم و احترام گذاشتم. از پشت میزش بلند شد و مثل یک فرزند در آغوشم گرفت و با عنوان دکتر خطابم کرد و خواست که احترام نظامی را کنار بگذارم.
کنارش نشاندم. از حال و احوالم پرسید و از فرهنگ و جامعه و سیاست. ساعتی را گپ زدیم و با لطیفههای شیرین و لهجه شیرین ترش لبخند زدیم. کتاب نفیسی درباره فرهنگ شیعه هم هدیه دادند هنوز زینت کتابخانه ام است.
آخر کار هم به دفترش دستور داد نهایت مساعدت با من صورت پذیرد به این شرط که بعد از پایان خدمت هم با سازمان همکاری کنم.
با گذشت سالها از آن روزها، هنوز هم دعوتهای ع. س. آجا را با سر میپذیرم.
شهادت، شایستهترین پاداشی بود که میشد به کسی، چون آیت الله آل هاشم داد. راز محبوبیتش در تبریز را من به خوبی میفهمم.
خداوند رحمتش کند و پاداشی نیک نصیب فرماید و مانند او را زیاد گرداند.
Source link